فیفا درباره حرکت 'عقاب دو سر' بازیکنان سوئیس تحقیق میکند
تاریخ انتشار: ۴ تیر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۹۳۵۰۸۷۸
رویداد۲۴-فیفا در بیانیهای گفته است که کمیته انضباطی تحقیقاتی را درباره آن چه که گفته شده ملادم کرستاجی، مربی صربستان پس از بازی با سوئیس گفته، آغاز کرده است. فدراسیون جهانی فوتبال( فیفا) تحقیقاتی را درباره نحوه ابراز احساسات و خوشحالی گرانیت ژاکا و ژردان شکیری، دو بازیکن تیم ملی سوئیس پس از زدن گل به صربستان آغاز کرده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
هر دوبازیکن از کوزووییهای آلبانیایی تبارهستند که به سوئیس مهاجرت کردند.
گرانیت ژاکا و ژردان شکیری پس از پیروزی سوئیس بر صربستان، دست های خود را به شکل عقاب دوسر پرچم آلبانی درآوردند.
این حرکت سمبلی ملیگرایانه است که نشانگر عقاب دوسر در پرچم آلبانی است. این حرکت آنها باعث شد که هواداران تیم صربستان در ورزشگاه آنها را هو کنند.
ژردان شکیری درباره این حرکت گفته: "این فقط ابراز احساسات بود. از این گل خیلی خوشحالم."
فیفا در بیانیهای گفته است که کمیته انضباطی تحقیقاتی را درباره آن چه که گفته شده ملادم کرستاجی، مربی صربستان پس از بازی با سوئیس گفته، آغاز کرده است.
ملادم کرستاجی پس از بازی تیمش با سوئیس درمورد نحوه داوری فلیکس بریچ در این بازی گفته بود: "من به او کارت زرد یا قرمز نمیدهم. او را به لاهه میفرستم تا در آن جا او را محاکمه کنند، درست مثل کاری که آنها با ما کردند."
هنوز مشخص نیست که این تحقیقات به کدام بخش از صحبتهای مربی صربستان مربوط میشود.
پس از بازی سوئیس و صربستان که با نتیجه دو بر یک به نفع سوئیس خاتمه یافت، ولادیمیر پتکوویچ، سرمربی سوئیس که در بوسنی بدنیا آمده در باره نحوه خوشحالی بازیکنان تیمش گفت: "هرگز نباید فوتبال و سیاست را با هم ترکیب کرد."
پدر گرانیت ژاکا، بازیکن تیم سوئیس، به مدت سه سال و نیم در یوگسلاوی زندانی سیاسی بود و ژردان شکیری، دیگر بازیکن این تیم قبل از آن که در دوران کودکی به سوئیس مهاجرت کند در یوگسلاوی بدنیا آمد.
اکثریت آلبانیایی تبارهای کوزوو در سال ۲۰۰۸ اعلام استقلال کردند، اما صربستان هرگز این استقلال را به رسمیت نشناخته است.
این اولین باری نیست که فوتبال تحت تاثیر تنشهای بین صربستان و آلبانی قرار میگیرد.
منبع: رویداد24
کلیدواژه: رویداد24 فیفا عقاب بازیکنان سوئیس رویداد24
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.rouydad24.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «رویداد24» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۹۳۵۰۸۷۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
فقط یکی از معلمها میداند
خبرگزاری مهر، گروه مجله _ مرتضی درخشان: اینکه یک پسر در آینده چهکاره میشود را میتوان اول از همه از خودش پرسید و پاسخی که دریافت میکنید اغلب خلبان، پزشک یا مهندس است. البته ضمن احترام به صنف «لاستیک فروشان»، این قاعده، استثنائاتی مثل آن لاستیک فروش محترم هم دارد؛ اما این پاسخ اصلاً معتبر نیست، شما باید از افراد دیگر هم بپرسید، هرچند، در آنها هم پاسخ کلیشهای بسیار دیده میشود.
مثلاً در زمان ما پدر و مادرها مصرّاََ معتقد بودند که ضمن احترام به شغل شریف «حمالی»، ما نهایتاً حمال میشویم که البته بعضی اعتقاد داشتند که همان موقع حمال هستیم که البته با پیشرفت تکنولوژی و آشنایی پدر و مادرها با مشاغل جدید امروزه این رویه تغییر کرده و بخصوص مادرها معتقدند که بچهها «یک چیزی» میشوند که آن یک چیز حتماً حمال نیست.
خالهها و داییها معتقد بودند که این بچه هوش سرشاری دارد و ضمن احترام به «یک جایی»، یک روز این بچه به یک جایی میرسد! البته اگر شما رقیب فرزندان آنها بودید ضمن احترام به «هیچ جا» شما به هیچ جا نمیرسیدید.
عموها و عمهها خیلی متأثر از رفتار پدر و مادر شما آینده شما را ترسیم میکردند و اگر شما را دوست داشتند میگفتند که این بچه خیلی «باهوش» است و ضمن احترام به مقام شامخ «پدر»، یک روزی مثل پدرش یک چیزی میشود، اما اگر پدر شما و همسرش را دوست نداشتند، ضمن احترام مجدد به مقام شامخ «پدر» میگفتند، این هم مثل پدرش هیچ چیز نمیشود.
بهترین روش برای فهمیدن آینده فرزندان، جستوجو در بین معلمهای مدرسه بود. نه اینکه معلمها بدانند؛ اما یکی از معلمها معمولاً میفهمید. شما باید بگردید و برای هر دانشآموز آن معلم خاص را پیدا کنید.
از نظر مشاوران مدرسه که همه دانشآموزان اگر با همین روند ادامه بدهند ضمن احترام به «مشکلات جدی»، در آخر سال به مشکلات جدی بر میخورند. معلمها هم اغلب معتقدند که ضمن احترام به «زندانیان و خلافکاران»، دانشآموزان آخرش از راه بهدر میشوند و از این حرفها! اما یک معلم هست که انگار همهچیز را میفهمد، یکی که هر دانشآموز یکی برای خودش دارد و مال من «علیرضا افخمی» بود؛ معلم ریاضی سال اول دبیرستان.
من استعداد خاصی در فیزیک، هندسه و ورزش داشتم، خودم در کودکی فکر میکردم که فضانورد بشوم، در راهنمایی تصورم این بود که مدیر یک جایی خواهم شد، اما در دبیرستان، وقتی آقای افخمی به ما موضوع تحقیق داد که یک جوان چه خصوصیاتی باید داشته باشد، وقتی نتیجه کارها را بررسی کرد و به کلاس برگشت از یک ساعت و نیم زمان کلاس، حدود یک ساعت در مورد تحقیق من صحبت کرد. نه اینکه از تحقیق خوشش آمده باشد، نه! از یک جمله خوشش آمده بود. من یک جایی از این تحقیق برای نقل قول از پدرم نوشته بودم: «پدرم میگوید…» و همین جمله شده بود موضوع کلاس ما!
اصلاً قواعد تحقیق را رعایت نکرده بودم، حتی حرف مهمی هم در تحقیقات من نبود. علیرضا افخمیِ جوان، که خیلی لاغر بود و ریش کوتاه یک دستی داشت از این شکل نقل قول من خوشش آمده بود. او همان معلم من بود که فهمید قرار است چهکاره شوم، اما من همیشه با او «ارّه بده و تیشه بگیر» بودم. نهایتاً روزی که فهمیدم او درست فهمیده بود، دوست داشتم اینها را برایش بنویسم و بخوانم، اما سرطان این حسرت را به دل من گذاشت و آقای افخمی را توی بیمارستان پیدا کرد و با خودش برد.
خیلی دوست نبودیم، اما میتوانستیم در پیری دوستان خوبی باشیم. مثل بعضیها که این روزها دوستان خوبی برای هم شدیم. «علیرضا افخمی» خیلی شاگرد داشت، حتی شاید وقتی بعد از مدتها من را میدید نمیشناخت، اما من فقط و فقط یک افخمی داشتم…
کد خبر 6094247